سجاد فتاحی
https://www.instagram.com/sajjad_fattahi_official
علیرغم تمامی نقدهایی که به دوران پهلوی اول و دوم وارد است، یکی از بزرگترین خدمات این دوران ایجاد تحولی آشکار در وضعیت زنان ایران بود. تحولی که اگر رخ نمیداد بنا بر گفتۀ جامعهشناسانی چون «احمد اشرف» وضعیت امروز زنان ایران تفاوت چندانی با وضعیت زنان در افغانستان نداشت.
«فروغ فرخزاد» و زنان پیشرویی چون او پروردۀ فضایی اجتماعی بودند که بواسطۀ حمایتها و قانونگذاریهای حامیِ زنان، بندهای سنت و فرهنگ را تا حدی گسست و امکان رشد و بالندگی زنان جامعۀ ایران را فراهم نمود. در این دوران زنانی اثرگذار و توانمند در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فرصت پرورش یافتند که فروغ یکی از برجستهترین آنها در حوزۀ شعر و ادب است.
برای آنکه نقش و اهمیت قوانین و نوع نظام سیاسی را در وضعیت زنان درک کنیم تنها کافی است که تصور کنیم فروغ به جای تولد در هشتم دیماه ۱۳۱۳ در سالهای میانی دهۀ هزاروسیصدوشصت، هفتاد یا هشتاد خورشیدی متولد میشد؛ یا کافی است تصور کنیم که او در چنین روزی در سال ۱۳۴۵ در نمیگذشت و به حیات خود ادامه میداد؛ تا سالهای پس از انقلاب، و تا امروز. به گمانم اگر زنده بود یا مدتی را در زندان سپری کرده بود، یا کنج عزلت گزیده بود یا مجبور به مهاجرت شده بود.
حکومتها و قوانین اساسیِ کشورها، باید حل کنندۀ مسائل و برطرف کنندۀ موانع فرهنگی پیشروی رشد و بالندگی یک سرزمین باشند؛ اما شوربختانه نظام سیاسی و قانون اساسی برآمده از انقلاب ۱۳۵۷، بیشتر از آنکه حل کنندۀ مسائل زنان باشد مسئلهساز و محدودکنندۀ آنهاست.
شاید فروغ اگر هنوز زنده بود و آنچه در دهههای گذشته بر زنان این سرزمین گذشت را میدید با شعر خود ما را چنین پند میداد که:
«هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد»
ایران نیازمند تحولی بنیادین در حقوق و حکومت است تا زنان آیندۀ ایران همچنان این شعر فروغ را تکرار نکنند:
«گفتم
که بانگ هستی خود باشم
اما
دریغ و درد
که زن بودم»