✍️ سجاد فتاحی
https://www.instagram.com/sajjad_fattahi_official

«اگر فرادستان، در دموکراسی، قدرت سیاسی خیلی زیادی داشته باشند، دموکراسی نخواهد توانست رفاه اکثریت را بهبود قابلِملاحظهای ببخشد. در این حالت، دموکراسی راهحلی برای تعارضات اجتماعی نخواهد بود و نتیجه، انقلاب یا وضعیتی میشود که فرادستان با سرکوب خود را در رأس قدرت حفظ میکنند.» (ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی، ص 77)
«اگر دموکراسی هیچچیز به شهروندان نمیدهد، آنگاه انقلاب برای شهروندان و سرکوب برای فرادستان جذاب میشود.» (همان، ص. 461)
پرسشِ چرایی وقوع انقلاب در جوامع، پرسشی است که اندیشمندان گوناگونی تلاش کردهاند تا به آن پاسخ دهند. یکی از کاملترین پاسخها به این پرسش را میتوان در کتاب «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی» اثر دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون دید.
عجماوغلو و رابینسون در این کتاب، بدون آنکه نگاهی ارزشی و مبتنی بر ستایش یا ترس از انقلاب داشته باشند، به این پرسش پاسخ میدهند که تحت تأثیر چه عواملی در یک جامعه، «فرادستان» (بخوانید حاکمان) به جای امتیاز دادن و پذیرش حق مشروع مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود، به سمت گزینهای چون «سرکوب» حرکت میکنند و به این ترتیب انقلاب را به تنها گزینۀ پیشروی «فرودستان» (بخوانید ما مردم) تبدیل مینمایند.
بنابراین در وقوع انقلاب بیش از آنکه «ما مردم» نقشی داشته باشیم، «حاکمان» نقش دارند؛ حاکمان و فرادستانی که از کلیه ابزارهای قانونگذاری و اجرا به نفع خود استفاده میکنند، و منافع فراوانی از نظم موجود به دست میآورند و منفعتشان در حفظ آن است. در چنین شرایطی «اعتراض»، «اعتصاب» و سرانجام «انقلاب» تنها ابزارِ «ما مردم» برای اعمالِ قدرتِ عملی و کسبِ حقی است که باید از آن برخوردار باشیم. بنابراین در چنین شرایطی که حاکمان و فرادستان به جای «امتیاز دادن» و «دموکراسیسازی»، تنها، گزینۀ «سرکوب» را انتخاب میکنند، آنان که فرودستان را از استفاده از ابزارهای اعمالِ قدرتِ عملیِ خود یعنی اعتراض، اعتصاب و انقلاب میترسانند خواسته یا ناخواسته در خدمت حفظ نظمِ تأمینکنندۀ منافعِ فرادستان حاکمند.
عجماوغلو و رابینسون معتقدند انتخاب فرادستان در یک جامعه از بین گزینههایی چون «امتیاز دادن»، «دموکراسیسازی» و «سرکوب» تحت تأثیر این هفت عامل است:
جامعۀ مدنی، تکانهها و بحرانها، نوع ساختار اقتصادی و داراییهای فرادستان، نوع نهادهای سیاسی، سطح نابرابری، طبقۀ متوسط و دست آخر هم جهانی شدن
برای مطالعۀ شرح کامل این عوامل و نظریۀ عجماوغلو و رابینسون میتوانید به کتاب آنها مراجعه کنید اما نکتۀ مهم برای ما در چهلوسومین سالگردِ انقلاب 1357 این است که بواسطۀ ضعف و ناتوانیِ ایرانیان در بنیانگذاریِ قانونِ اساسی و نظام سیاسی مناسب در فردای پس از انقلاب، تمامی هفت عاملی که زمینهساز «سرکوب» توسط «فرادستان» و «انقلاب» توسط «فرودستان» در سال 1357 شد، همچنان و با شدتی بیشتر در جامعۀ کنونی ایران حضور دارند و از این روست که هرچه پیشتر میرویم برای «ما مردم»، گزینهای جز انقلاب باقی نخواهد ماند.
انقلاب 1357، از نظرگاه عجماوغلو و رابینسون، نتیجۀ «ضعف و تضعیف سیستماتیک جامعۀ مدنی»، «وابستگی شدید فرادستان و حاکمان به درآمدهای نفتی»، «ضعفهای موجود در قانون اساسی مشروطه»، «نابرابری شدید در جامعۀ ایرانی»، «عدم ارتباط طبقۀ متوسط با فرادستان حاکم و ائتلاف آنان با فرودستان» و نهایتاً جهانی شدن بود.
این عوامل بودند که فرادستان و حاکمانِ دوران پهلوی را در طول دوران حکمرانی خود به سمت انتخاب گزینۀ سرکوب هدایت کردند و باعث شدند که جز در زمانی نامناسب به گزینههایی چون «دموکراسیسازی» و «امتیاز دادن» توجه نکنند؛ و در چنین شرایطی طبیعی بود که مردم و فرودستان سرکوب شده به سمت استفادۀ حداکثری از قدرت عملی خود در شکل انقلاب حرکت کنند.
باید گفت که در ایرانِ امروز نیز بواسطۀ ضعف در بنیانگذاری یک قانونِ اساسی مناسب و یک نظام سیاسی کارآمد، تمامی این عوامل حتی با شدتی بیشتر فعالند.
در 43 سال گذشته جامعۀ مدنی ایران به شدت سرکوب و تضعیف شده است؛ فرادستان و حاکمان به شدت به درآمدهای مستقیم و غیرمستقیم نفتی وابسته بودهاند؛ قانونِ اساسی برآمده از انقلاب 1357 ضعفهایی بنیادیتر و اساسیتر از قانونِ اساسی مشروطه دارد؛ شکاف نابرابری در جامعۀ ایران در مقایسه با سالهای پیش از انقلاب 1357 بیشتر شده است و هرچه پیشتر میرویم بیشتر نیز خواهد شد؛ فرادستان حاکم با طبقۀ متوسط ایرانی سرِ سازگاری ندارند و به صورت مشخص از اعتراضات آبان 98 طبقۀ متوسط ایرانی با طبقۀ فرودست پیوند خورده است؛ و جهانی شدن نیز با انعکاس نحوۀ مواجهۀ خونین حاکمان و فرادستان با اعتراضات فرودستان ایرانی، سرکوب را بیش از هر زمان دیگری پرهزینه ساخته است.
تمامی این عوامل را که در کنار هم بگذاریم نشاندهندۀ آن است که دوست داشته باشیم یا نه، انقلابی دوباره در راه است!
برای جلوگیری از وقوع انقلاب، فرادستان چارهای جز بازنگری در آن هفت عامل و در رأس آنها «بازنویسی قانونِ اساسی» ندارند و «ما مردم» باید به این بیندیشیم که با وقوع انقلاب تنها با بنیانگذاری یک قانونِ اساسی کارآمد و استقرار یک نظام سیاسی و حکمرانیِ کارآمد و با ظرفیت است که میتوانیم آیندهای نیکو برای خود و سرزمینمان بیافرینیم.
انقلاب، بدون بنیانگذاری یک قانونِ اساسی کارآمد فاجعهای جز آنچه که در این 43 سال دیدهایم در پی نخواهد داشت؛ و انقلاب با بنیانگذاری یک قانونِ اساسی کارآمد دارویی است برای گذر یک جامعه از بنبست و رسیدن به فردایی بهتر.
بنابراین انقلاب بهخودیخود نه خوب است و نه بد؛ آنچه نتیجۀ آن را مشخص میکند توانمندی یا ناتوانی یک جامعه در بنیانگذاریِ قانونِ اساسی و نظامِ سیاسی کارآمد است.
انقلاب راهحل ناگزیر یک جامعه و یکی از مهمترین ابزارهای فرودستان برای رهایی از بنبستی است که فرادستان حاکم با انتخاب گزینۀ سرکوب به جای امتیاز دادن ودموکراسیسازی رقم زدهاند.
تصمیم برای وقوع یا عدم وقوع انقلاب اصولاً در حیطۀ اختیار «ما مردم» نیست و در دست فرادستان حاکم است؛ از انقلاب نترسیم؛ چون با ترس از انقلاب تنها یکی از مهمترین ابزارهای خود برای تغییر و بهبود شرایط، را از دست دادهایم. ترس مردم از انقلاب حتی به نفع فرادستان و حاکمان هم نیست؛ آنها وقتی تصور کنند که جامعه به سمت انقلاب نمیرود یا وقوع انقلاب را بعید بدانند، به انتخابهای اشتباه گذشتۀ خود ادامه خواهند داد؛ ترس فرادستان از وقوع انقلاب خود محرک تغییر و بازنگری آنان در تصمیمهای اشتباه گذشته است.
بر این اساس در چهلوسومین سالگرد انقلاب 1357 باید گفت
بواسطۀ ضعف پدرانمان در بنیانگذاری قانونِ اساسی و نظام سیاسی، انقلابی دوباره در راه است! و ما تنها باید مراقب باشیم تا اشتباه آنها را تکرار نکنیم.
به قانونِ اساسی و نظام سیاسی کارآمد فردای ایران بیندیشیم.